غایت امنیت
"غایت امنیت" پاسخ به سوال "چرا امنیت؟" است. این چرایی، ارتباط وثیقی با معرفت شناسی و جهان بینی دارد. مکاتب امنیتی مبتنی بر رهیافت مادی، غایت امنیت را با رویکرد سلبی، نبود تهدید و با رویکرد ایجابی آسایش و رفاه می دانند. اما رهیافت توحیدی، غایت امنیت را فراهم آمدن زمینه ی تعالی بشر می داند. لکزایی می گوید: در واقع اگر اسلام و نظام سیاسی اسلام بر حفاظت از جان، مال، عقل، نسل، خانواده، حق الناس، حق الله، عدالت و ارزش های دینی و اسلام تاکید دارد؛ برای این است که زمینه ی کمال انسان از طریق عبودیت و قرب الهی فراهم شود. (لکزایی،1390،ص.45-47)
در اندیشه ی امنیتی امیر : نظم، عدالت، آسایش و رضامندی و بالاخره تعالی، غایت امنیت است. به عبارت دیگر همه ی تلاش های امنیتی او را معطوف به این اهداف می بینیم.
نظم
در اندیشه ی امیر، یک" نظم" معین، زیربنایی ترین ترین هدف امنیت است. نظمی که برای خودش تعریف شده است؛ ولی ما آن را بر اساس آثارش گمانه می زنیم. آنچه مسلم است؛ این نظم، نظم موجود نبود؛ چرا که امیر نظم موجود را برهم زده بود. نظم روسیه ی تحول یافته و عثمانی در حال تحول، که امیر آنها را از نزدیک دیده بود؛ هم نبود؛ که ما تفاوت های آشکاری بین نظم امیر با این نظم ها می بینیم. شاید بتوانیم آن را بومی شده ی نظمی که او در روسیه دیده بود؛ و از اروپا شنیده و یا در متون ترجمه شده خوانده بود؛ بدانیم. این نظم که دارای ابعاد مختلف سیاسی، اجتماعی و اقتصادی است؛ تمام شئون و اقشار مختلف جامعه، از شاه تا رعیت ساده را در بر می گرفت. با آن که کتابچه خیالات اتابکی به دست ما نرسیده است؛ ولی به نظر می رسد؛ محتوای آن، بیش از هر چیز، تبیین کننده ی همین نظم بوده است.
تکرار واژه ی نظم در ادبیات امیر، به اندازه ای است که ابتدا دیوانیان، که فرهیخته تر بودند و ارتباط نزدیک تری با امیر داشتند؛ مرام او را "نظم میرزا تقی خانی" نام می نهند."صنف منشیان و مستوفیان قدر او را می شناختند و تعبیر نظم میرزا تقی خانی از آنان است" (آدمیت،1323،ص.211) و سپس مردم این نام گذاری را می پذیرند؛ و با آن به مثابه یک ضرب المثل رابطه برقرار می کنند؛ و آنگاه خودش بر این ادبیات صحه می گذارد؛ و این ترکیب واژه، به ابزار مفاهمه بین امیر، دیوانیان و مردم؛ و البته، آماجی برای حمله ی دشمنان داخلی و خارجی امیر تبدیل می شود. نظمی که امیر بهنگام عزلش، بیش از آن که نگران جان خودش باشد؛ نگران آن نظم است و در نامه به شاه می نویسد:"این درد غلام را می کشد؛ که مردم میرزا (اطرافیان میرزا آقاخان نوری) گویند: آن نظم میرزا تقی خانی گذشت. مردن را بر خود گواراتر از این حرف می داند"(آدمیت ) آدمیت این نظم را این گونه تعریف می کند: " حکومت او سه جنبه ی بسیار مهم داشت: یکی این که بر پایه ی قانون و عدالت نهاده شده بود. دیگر این که به تربیت ملت معطوف بود؛ و سوم این که رضایت و خرسندی خاطر مردم را ربود. مجموع آنها نظام سیاسی متمایزی را ساخت؛ که به نظم میرزا تقی خانی تعبیر می گردید. (آدمیت،1323،ص.212)
در یک نگاه کلان، در نظم میرزا تقی خانی، چهار عنصر: "شاه"، "دولت"، "ملت" و "قانون" را می بینیم. منظور از دولت در اینجا نهاد دیوان سالاری است. البته به ملت هم اغلب اطلاق رعیت شده است؛ ولی مهم این است که برای اولین بار، حقوقی دارد و آسایش، رضامندی و کمال یافتنش وظیفه ی دولت است. در این نظم، شاه به عنوان منشاء قدرت، دولت به مثابه خدمتگزار ملت و قانون، به عنوان مبنای رابطه فی مابین دولت با سایر دولت ها، دولت با ملت و مردم با یکدیگر است.
طبعا تحقق این نظم مستلزم یک نظام بود؛ ولی آنچه در نظر امیر اصالت داشت خودِ نظم بود؛ نه نظام. نظمی که نظام، تبع آن باشد. بنابر این، امیر بیش از ایجاد نظام، در پیِ در افکندن آن نظم بود؛ شاید اگر نظام جدید، بدون تعریفِ نظم تازه، شکل می گرفت؛ نظم پیشین، نظام را مصادره می کرد؛ و چه بسا ما امروز چیزی از آن نظم نمی دیدیم؛ حال آن که امروز، "نظم میرزا تقی خانی" تا حدود زیادی برای ما شناخته شده است. محمد حسن خان اعتماد السلطنه که فرزند قاتل امیر است؛ و طبعا دل خوشی از امیر ندارد؛ می نویسد: "درعهد امیرچنان نظمی به کار بود؛ که گرگان را از گوسفندان هراس بود؛ وجمیع رعایا به بودن امیر راضی بودند؛ ولی اعیان مملکت چون مجال تعدّی و خودسری نداشتند؛ به عزل او کوشش نمودند وبه مقصد رسیدند؛ و آخرهمه پشیمان شده قدر و رتبه ی امیر را شناختند؛ که بقا ودوام او باعث نظام مُلک و ملت بود." (اعتمادالسلطنه، 1349،ص.230)
عدالت
در نگاه امیر، برقراری عدالت غایت دیگر امنیت بود. امیر، عدالت را تنها، ابزاری برای دوام حکومت نمی دانست.او برای عدالت مطلوبیت ذاتی قائل بود. کارکرد امنیت سازی حکومتش نیز بستر تحقق عدالت را فراهم می آورد. بنابر این قضاوت دوست و دشمن این بود؛ که امیر "چنان نظم ونسقی داد که هیچ قادر مطلقی بر بیچاره ی فقیری نمی توانست تعدی کند. (اعتمادالسلطنه،1349،ص.210)
مصادیق عدالت خواهی امیر بسیار است. آدمیت می گوید: امیر طبقه ی دهقان را از ستمگری ها آزاد کرد. مستمری های گزاف شاهزادگان، درباریان، دیوانیان و روحانیان (درباری) را کاست. حتی برای پادشاه حقوق ثابت معین کرد. اقلیت های دینیِ زرتشتی، مسیحی و یهودی را از اجحاف های شرعی رهانید. و آیین شکنجه ی زندانیان و مظلومین را منسوخ گردانید و رسم بست نشینی را شکست و سیورسات لشگریان را برانداخت. (آدمیت،1323،ص. 219 و 220 و 308) هاشمی رفسنجانی می نویسد: امیر تحصیل کلیه ی حقوق دولت را بر اساس عدالت و به تناسب درآمد سامان داد. حقوق های گزاف را تعدیل کرد. حقوق شخص شاه را از شصت هزار تومان به ده هزار تومان کاهش داد؛ و از دست اندازی شاه به خزانه ی جواهرات کشور جلوگیری نمود. (هاشمی رفسنجانی،1346،ص.81تا139) تا جایی که این کار موجب گلایه مندی شاه گردید؛ چون حقوق تعیین شده، کفاف خوشگذرانی های او را نمی داد. او به کوچک ترین بی عدالتی، در دورترین نقطه ی کشور واکنش شدید نشان می داد؛ در جایی خطاب به وزیر نظام آذربایجان به قول خودش قلمی می کند که: "محمود نامی در سیس، از دهات بیگلر بیگی، سرباز جدید برقرار می کند؛ و بدین واسطه اخلال در امر آن ده می نماید. الله الله او را آورده تنبیه درستی بکنید. (آل داوود،1379،ص.177) آنگاه تصویری که خودش از این عدالت، ترسیم می کند این است که: "یک نفر جرات یک دینار تعدی به احدی ندارد" (آدمیت،1323،ص.212)
اگر نگاه امیر به عدالت ابزاری برای حکومت بود؛ طبعا نمی بایست آنقدر در عدالت ورزی پیش برود؛ که نه تنها حکومت، بلکه جانش را در این راه بگذارد. یکی از اتهامات او که پس از قتلش در وقایع اتفاقیه بیان می شود؛ این است که او "از حق نوکر (دولتی ها) کم می کرد؛ و به طریق بدعت! بر رعیت(عامه ی مردم) می افزود." (وقایع اتفاقیه 50) یقینا شدت اجرای عدالت، در ائتلاف شکل گرفته علیه امیر، متشکل از: سفارت خانه های روس و انگلیس، دولت مردان فاسد و درباریان وابسته، نقش تعیین کننده ای داشت؛ چرا که همه ی آنها از عدالت امیر زخم خورده بودند.
رضامندی
آسایش، و پیآمد آن رضامندی مردم، هدف دیگری است که نظم میرزا تقی خانی آن را جستجو می کند. واژه ی "رفاهیت" که امیر به دفعات آن را به کار برده دلالت بر این مضمون دارد. به حاکم گیلان می نویسد:" منتهای اهتمام را در اجرای حقوق ثابته و رفاهیت و آسودگی مردم خواهید نمود." (آدمیت،1323،ص.212) او حتی گاه رفاهیت را به جای امنیت به کار می برد؛ آن جا که در نامه به شیل می نویسد: "اهالی انگلیس به موجب قوانین ولایتی در محافظه همه مساوی می باشند؛ آنها املاک و ادیانشان در کمال رفاهیت می باشد." (آدمیت،1323،ص.189) آدمیت و هاشمی رفسنجانی، هر دو فهرست بلند بالایی از اقدامات امیر برای ارتقاء آسایش و رضامندی مردم ارائه داده اند. آدمیت می گوید: امیر هرزگی، لوطی بازی، قداره بندی و عربده کشی مستانه، در کوی و برزن را از بین برد. در همه ی شهرها قراولخانه تاسیس نمود. امنیت راه ها و کاروانسراها را برقرار کرد. چاپارخانه و پست جدید راه انداخت. آبله کوبی را تعمیم داد. یخچال ها را از آلودگی پاک کرد. کوچه ها را سنگ فرش کرد. بیمارستان دولتی بنا نهاد. گدایان شهر را جمع کرد. از نهر کرج آب به تهران جاری کرد. در بیرون شهر تهران خانه های تازه ساخت. کارخانه های مختلف صنعتی ایجاد کرد. در رقابت با کالای خارجی از صنعت ملی سخت حمایت کرد. به استخراج معادن دست زد و آن را تا 5 سال از مالیات معاف کرد. مجمع الصنایعی از مصنوعات ایرانی تاسیس نمود. محصولات ایرانی را به نمایشگاه بین المللی لندن فرستاد. بازرگانی داخلی و خارجی را تقویت و راسته های بازار تهران و تیمچه را بنا کرد. برمیزان صادرات افزود؛ و آزادی واردات را محدود کرد. چندین سد بر روی رودخانه ها ساخت. زراعت محصولات جدید را معمول کرد. شیلات خزر را از روس ها گرفت؛ و به ایرانیان سپرد. به آبادانی خوزستان توجه مخصوص کرد. (آدمیت،1323،ص.219و220) نیز هاشمی رفسنجانی می نویسد: امیر بخشی از بودجه ی کشور را به عمران و آبادانی و ترویج علم و صنعت اختصاص داد. استادکاران باهوش را برای یادگیری فنون جدید به پطرز بورگ اعزام کرد. صنایع بلورسازی، نخریسی، چلوار بافی و چینی سازی تهران، کاغذسازی و کالسکه سازی اصفهان، چدن ریزی، نساجی، شکر ریزی و قندسازی ساری و حریربافی کاشان را احداث نمود. از صنایع دستی مانند شال بافی حمایت کرد؛ به نحوی که با شال کشمیر رقابت نمایند؛ که همین هم شد و به شال امیر کبیر شهرت یافت. بهره برداری از معادن را با معاف کردن از مالیات و ممنوع کردن واگذاری آن به اجانب توسعه داد. کشاورزی را بویژه در خوزستان و دشت گرگان با ساختن سد عظیم بر رود کرخه و گرگان رود رونق داد. کشت نیشکر و پنبه را ترویج کرد. قنوات یزد را تجدید نمود و آب کرج را به تهران انتقال داد. (هاشمی رفسنجانی،1346،ص. 81-139)
مجموعه ی این اقدامات است که چهره ی ایرانِ قبل از امیر و بعد از او را کاملا متمایز می کند؛ و ایرانیِ منکوب، از جنگ های شکست خورده و معاهده های ذلت بار و جامانده از قافله ی علم و تمدن را به ایرانیِ سربلند و امیدوار مبدل می سازد. هر سیاح اروپایی که پس از امیر به ایران می آید؛ درخاطراتش می نویسد: ایرانیان از دوران امیر با اندوه بسیار و حسرت یاد؛ و بر شاه و صدر اعظم جدیدش لعنت نثار می کنند.
تعالی
و بالاخره، تعالی ملت ایران، شاه بیت غایت امنیت در اندیشه امیر است. امیر امنیت را از آن رو که لازمه ی تعالی بود؛ ضروری می دانست. او تعالی مردم را با دو رویکرد دنبال می کرد. نخست مبارزه با رذائلی که در فرهنگ جامعه ریشه دوانیده بود؛ مانند: قلدری، دزدی، دروغ گویی و بیگانه پرستی و دوم ترویج فضائلی مانند: پاکدامنی، علم آموزی و وطن دوستی. تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه، توسعه ی چاپخانه ها، حمایت از ترجمه ی کتاب های علمی، اعزام افراد مستعد برای یادگیری فنون جدید و بالاخره تاسیس دارالفنون، که ایده ای فراتر از عصر امیر، و معادل واژه ی پلی تکنیک امروزی است؛ از جمله ی این اقدامات است. روزنامه وقایع اتفاقیه که خودش یکی از پایه های ارتقاء دانایی مردم و مروج اندیشه ی امیر است؛ هدف اصلاحات را " آگاهی و تربیت و خیر و منفعت خلق"( وقایع اتفاقیه 26) معرفی می کند. و در جای دیگر می گوید: "همت دولت معطوف به تربیت اهالی و اعیان و رعایا و تجار و کسبه خود است؛ که بر دانش و بینش آنها بیفزاید." (وقایع اتفاقیه 7)
تهدیدات امنیتی
تهدید یکی از کلیدی ترین مفاهیم، در مطالعات امنیتی است. این مفهوم ارتباط وثیقی با مفهوم امنیت دارد؛ تا آنجا که برخی امنیت را فقدان تهدید تعریف می کنند. با آن که درجه ای از انتزاع در مفهوم تهدید وجود دارد؛ ولی این مفهوم، از مفهوم امنیت عینی تر می نماید. تعاریف بسیاری از تهدید شده است؛ من جمله: وضعیت یا عاملی که ارزش های اساسی را به مخاطره می اندازد. وضعیتی که خطر جدی نسبت به مرجع امنیت درک می شود. اقداماتی که کمیت یا کیفیت زندگی مردم را کاهش می دهد. احساس عینی از یک حالت یا وضعیت که هم طرفین و هم ناظر مستقل درک خطر قریب الوقوع دارند. عدم تعادل در سیستم و یا عاملی که نمی گذارد سیستم به هدفش برسد. درک نگران کننده بازیگران در مورد بقا و ارزشهای اساسی که لزوما واقعی نیست؛ و بالاخره، عامل نامطلوبی که خارج از کنترل ماست. با این وجود به نظر می رسد؛ اجماع وجود دارد که: تهدید، عامل معین دارد؛ خارج از کنترل ماست؛ رفتارش از نظر ما نامطلوب است و بقاء یا ارزش های اساسی را هدف قرار می دهد.
در اندیشه ی امنیتی امیر، بزرگترین تهدید "سلطه جویی بیگانگان" است. این سلطه جویی در دوره ی امیر، در عملکرد دو قدرت بزرگ، یعنی بریتانیا و روسیه تعیّن داشت؛ بنابر این مبارزه با سلطه جویی این دو قدرت، اصلی ترین روند جاری در طول زندگی سیاسی امیر است. هیچ روزی از روزگار سیاست ورزی امیر خالی از این مبارزه نیست. حتی شرارت های مرزی عثمانی، او را از تمرکز بر مقابله با سلطه جویی بریتانیا و روسیه، منحرف نمی کند. آشوب های داخلی نیز، که گاه، مانند شورش فوج های سربازان، تا مرز کشته شدن امیر پیش می رود، او را از مقابله با این تهدید اصلی باز نمی دارد. او به خوبی دریافته است که در ورای همه ی این حوادث دو قدرت سلطه جو دست به کارند؛ تا او را از تهدید اصلی بازدارند. به همین خاطر در اوج آشوب فوج های سربازان در تهران، در حالی که سربازان خانه اش را در محاصره گرفته اند؛ از یک سو به شاه می نویسد:"چنان کثرت و ازدحام هست،؛ که عقل حیران است و متفرق نمی شوند" و از سوی دیگر از شاه می خواهد که با ارسال نامه به فرماندهان سپاه اعزامی به خراسان، از تضعیف روحیه ی آنان جلوگیری نماید. "دو دستخط همایون لطف کرده بنگارید: ... بعضی از جهال دو فوج آذربایجانی به تحریک یک دو نفر از جهال و اجامره، در طهران هرزگی و شیطنت کرده اند؛ یک شبانه روز هرزگی کردند و داد و فریاد نمودند؛ ... به آن عم نامدار مرقوم می نماییم که سران سپاه و سایر لشگر نصرت پناه را به کمال مرحمت ما امیدوار بدارید؛ تفصیل را جناب امیر نظام به شما نوشته اند." (آدمیت،1323،ص.199) و تلاش دارد؛ از تزلزل در سپاهی، که ماموریت سرکوب فتنه ی انگلیسی سالار در مشهد را دارد؛ جلوگیری نماید.
سلطه جویی که امیر تهدید می انگاشت؛ ابعاد مختلفی داشت. بعد نظامی، آشکارترین وجه این تهدید بود. در سراسر مرز شمال کشور، این تهدید از سوی روس ها بارها عینیت یافته بود؛ و سرزمین های وسیع و آباد و از آن مهم تر جمعیت کثیری را از ایران جدا کرده بود. بخش های عمده ای از استرآباد (گرگان) و گیلان هم در معرض دست اندازی بود. در شرق و جنوب کشور هم، انگلیسی ها با روش های خاص خود، یعنی اختلاف افکنی، فتنه انگیزی و بالاخره نفوذ، تهدیدی واقعی علیه امنیت کشور بشمار می آمدند. در بعد سیاسی، سرسپردگی رجال سیاسی به یکی از دو دولت قدرتمند، آنقدر رواج یافته بود؛ که به کار بردن صفت انگشت شمار برای سیاستمداران مستقل گزاف نیست؛ هرچند که با روی کار آمدن امیر سرسپردگان در محاق قرار گرفته بودند. در بعد اقتصادی، هر تلاش ملی برای خوداتکایی، از سوی دو دولت سلطه طلب، تجاوز به منافع آنان تلقی و بی شرمانه، مورد اعتراض واقع می شد. در بعد اجتماعی و فرهنگی هم دیدیم که چگونه با فرقه سازی و حمایت پیدا و پنهان دو دولت از بابیه، ریشه های فرهنگ دینی، در معرض تهاجم بود.
آسیب پذیری های امنیتی
"آسيب پذيري به موقعيت و شرايطي اطلاق مي گردد كه يك هويت فردي و يا جمعي را مستعد خسارت، تخريب و شكست نمايد" (حسينی،1385،ص.91) در لغت انگليسي واژهي "vulnerability" معادل كلمه آسيب پذيري در زبان فارسي است. كه كاربرد نظامي آن به معناي در معرض تلفات بودن است. به نظر ميرسد آسيب پذيري از جنس قابليت واستعداد باشد. چرا كه در عبارت فارسيِ آن از پسوند "پذيري" و در عبارت انگليسي آن از پسوند "ability" استفاده شده است، ولي داراي بار منفي است. باري بوزان برآنست كه برخلاف تهديدات كه شناخت آنها مشكل است؛ "آسيبپذيريها نسبتا مشخص هستند." (بوزان، 1378،ص.138)
آنگاه كه تهديد را عامل، خارجي، موجد ناامني وكمابيش عيني تلقي نماييم وآسيب پذيري را غيرعامل، داخلي، بالقوه وبستر ساز ناامني بدانيم، فقدان امنيت ويا ناامني منتجه تهديد وآسيب پذيري خواهد بود.در اين باره باري بوزان ميگويد: "فقدان امنيت وناامني، بازتاب تركيبي از تهديدها و آسيبپذيريهاست؛ كه جدا ساختن معنادار آنها از يكديگر ناممكن است." (بوزان،1378،ص135) هنگامي تهديدات تبديل به خطر مي شوند كه خسارت به انسان و فضاهاي زيست و فعاليت او وارد شود؛ وآن هنگامي است كه تهديدات متوجه نقاط آسيب پذير ميشوند. خطر هنگامي تحقق مي يابد كه دايره تهديدات بر دايره آسيب پذيري بصورت جزيي يا كلي منطبق شود. توجه به اين دسته بندي، كه عوامل مؤثر بر امنيت به دوگروه تهديدات و آسيبپذيريها قابل تفكيك هستند؛ رويكردهاي دوگانهاي را در سياستگذاري هاي امنيت ملي موجب گرديده است."تفكيك تهديدها از آسيبپذيريها گوياي تقسيم مهمي در سياست امنيتي است، به اين معني كه دولتها ميتوانند ناامني يا آسيب پذيري خود را كاهش دهند يا از دامنة تهديدها كاسته و از وقوع آنها جلوگيري كنند." (بوزان،1378،ص135) بيترديد مجموعه عوامل داخلي بر يكديگر و تمامي عوامل خارجي نيز بر يكديگر و هر دو گروه بر هم موثرند. لكن با توجه به آنچه گذشت به نظر ميرسد برآيند تمامي عوامل (داخلي و خارجي) چنانچه در محيط خارجي منفي باشد، تهديد شكل گرفته است و برآيند تمامي عوامل (داخلي و خارجي) اگر در محيط داخلي منفي گردد با آسيب پذيري مواجهيم. در واقع ناامني برآيند تهديد وآسيب پذيري است؛ آنگاه كه موجب لطمه به ارزشهاي اساسي گرديده باشد.
توجه به تهدیدهای خارجی با وجود احتمال و شدت بالا، موجب نشده است که امیر نسبت به آسیب پذیری های داخلی غفلت ورزد. بررسی سیره ی امیر نشان می دهد که او "جهل" و "بی هنجاری" را دو آسیب پذیری بسیار مهم جامعه ی ایرانی می دانسته است.
جهل
در نگاه امیر "جهل" مهم ترین آسیب پذیری ملت ایران در عصر اوست. این آسیب پذیری دقیقا نقطه ی اثر گذاری تهدیدِ سلطه جویی قدرت های متجاوز است. بیست سال قبل از امیر، سرگوراوزلی سفیر انگلیس در ایران در نامه ای به وزارت خارجه ی دولت متبوعش که منشاء اصلی تهدید علیه ایران است؛ می نویسد: "من اعتقاد دارم؛ که برای حفظ سرحدات هندوستان، اگر ایران را در حال ضعف و بربریت و وحشی گری که دارد؛ باقی بگذاریم از هر سیاست دیگری بهتر است." (هاشمی رفسنجانی،1346،ص.127) یعنی بریتانیا امنیت خود را در جهل ملت ایران می بیند. شاید به همین دلیل (رابطه ی جهل با ناامنی) است که امیر در تاسیس دارالفنون آنقدر سرعت عمل به خرج داد؛ که گاهی صورت عجله و شتابزدگی به خود گرفت. او به جان داود که مامور شده بود؛ معلمینی را از اروپا برای راه اندازی دارالفنون جذب نماید؛ می نویسد:" ... البته آن عالیجاه بدون هیچ معطلی معلمین را برداشته با خود بیآورد. بیشتر از این طول ندهد. باز هم بابت تاکید به آن عالیجاه می نویسم که خیلی زیاد معطل شده و سفر خود را طول داده؛ به مجرد وصول این نوشته می باید دیگر آن عالیجاه معطل نشود؛ و با معلمین، عزیمت دربار همایون نماید؛ که هرقدر زودتر بیاید دیر است؛ معلوم است که به نهج مسطور معمول خواهد داشت. بسیار، بسیار زود با معلمین، شرف اندوز دربار همایون خواهد شد.24 رمضان 1267" (اقبال آشتیانی،1390،ص.159) هرکس با سبک نامه نگاری امیر و هنر ایجاز او، در بیان و قلم آشنا باشد؛ کاملا در می یابد که این حد از تکرار و تاکید، خلاف سبگ نگارش امیر بوده و به تحقیق، منحصر به این نامه است؛ و هرگز نیز تکرار نشده است. جالب این است که امیر به این نیز اکتفا ننموده و روز بعد دوباره نامه ای به محمدخان، مصلحت گذار ایران در سن پطرزبورگ نوشته و از او هم می خواهد نامه ای به جان داود بنویسد که: " البته دیگر معطل نشود و با کمال تعجیل عزیمت رکاب را کرده، معلمین را با خود بیآورد." (اقبال آشتیانی،1390،ص.160) رابطه ی بین آسیب پذیریِ "جهل" و تهدیدِ "سلطه" آنقدر برای امیر روشن بود؛ که به هیچ قیمتی حاضر نبود؛ از معلمین انگلیسی و روسی در دارالفنون استفاده کند؛ چون هرگز چاقو دسته ی خود را نمی برد. هاشمی می گوید: سفارت انگلیس، مستقیم و غیر مستقیم، امیر را تحت فشار گذاشته بود؛ که لااقل چند استاد از انگلستان برای دارالفنون بخواهد؛ ولی امیر با این جواب قاطع و دندان شکن که: "ما از کشورهایی که چشم طمع به مملکت ما دوخته اند؛ انتظار خدمتی نداریم" آنها را مایوس کرد. این نومیدی از نامه ای که وزیر مختار انگلیس به پالمرستون وزیر خارجه ی آن کشور نوشته به خوبی روشن است. او می نویسد: "در سراسر گفته های امیر هیچ شاهد و دلیلی، حتی به طور اشاره، به دست نیآمد که ممکن است از انگلستان مربی و معلم بخواهد" (هاشمی رفسنجانی،1346،ص.137)
انتشار روزنامه ی وقایع اتفاقیه اقدام دیگری است که امیر با انگیزه ی جهل زدایی آغاز کرد. در نخستین شماره ی این روزنامه، تربیت، دانایی و بینایی ایرانیان به عنوان اهداف روزنامه ذکر شده است. در شماره ی هفتم می گوید: هدف دولت "تربیت اهالی و اعیان و رعایا و تجار و کسبه ی خود است؛ که بر دانش و بینش آنها بیفزاید" آدمیت می گوید: توجه امیر در انتشار روزنامه به دو موضوع بود: "یکی اطلاع یافتن دولت (مردان) از اوضاع جهان، و دیگر پرورش عقلانی مردم و آشنا کردن آنها با دانش جدید و احوال دیگر کشورها." (آدمیت،1323،ص.371) تا زمانی که امیر در صدر بود؛ این اهداف دنبال می شد. اما با پایان دوره ی امیر، تحمیق مردم جایگزین هدف تعالی بخشی روزنامه می گردد؛ و "رسم تظاهر واضح به نام و القاب میرزا آقاخان نوری در غالب شماره های روزنامه به نظر می رسد. مثل: "جناب جلالت مآب، کفالت و کفایت انتساب، مقرب الخاقان، اعتمادالدوله العلیه العالیه ... " !!! (اقبال آشتیانی،1390،ص. 129)
بی هنجاری
بی هنجاری معادل واژه آنومی است که ریشه یونانی-لاتین دارد. و در آن A بهمعنای بی (یعنی حرف نفیکننده) و nomos بهمعنی قاعده، نظم، قانون یا هنجار میباشد. ( رفیع پور، 1378،ص.13) بنابراین آنومی از نظر ریشه لغوی بهمعنای فقدان هنجارها و قوانین است و در فارسی معادلهایی چون نابهنجاری و نابسامانی یافته است. (ساروخانی، 1380،ص13) تعاریف موجود را در چند رویکرد عمده دستهبندی کردهاند. از جمله این رویکردها که شاید بتوان آن را شایعترین رویکرد در جامعهشناسی نامید، آنومی را یک وضع (حالت) بیهنجاری یا بیقاعدگی که بهطور کلی مضر است تعریف میکنند. روشن است که در این تعریف آنومی صفت جامعه است تا صفت فرد و از نوعی خلاء یا فقدان نظام هنجاری حکایت میکند. (کوثری، مسعود،1386،ص.41-39) اما از نظر دورکیم آنومی تماما معادل بیهنجاری نیست. تنها مترادف روشنی که دورکیم برای آنومی بهکار برده واژه فرانسوی Dere Glement بهمعنای "فساد و انحراف اخلاقی" است. (کوثری، مسعود،1386،ص.70-76) به تصریح خود دورکیم اخلاق چیزی نیست جز التزام (احساس تکلیف، وظیفه و تعهد نسبت به قواعد) و مطلوبیت (احساس مطلوب و مفید بودن قواعد). پس آنومی عبارت از حالتی است که در آن قواعد اجتماعی (هنجارها) برای عاملان الزامآور نیستند و پیروی از آنها برای ایشان مطلوبیتی ندارد. (کوثری، مسعود،1386،ص.82-83) از نظر مرتن هم آنومی تنها بهمعنای فقدان هنجارها نیست بلکه ابهام و تعارض هنجارها را نیز دربرمیگیرد. (چلبی، مسعود،1375،ص.42) مرتن بیهنجاری را برای نشان دادن اختلاف بین هدف مورد تایید جامعه و دسترسی به وسایل حصول به آن بهکار میبرد. (ستوده،1373،ص.136) بنابراین میتوان گفت آنومی دقیقا بهمعنای بیهنجاری نیست، اما هنجار و بیهنجاری هستههای اصلی آن بهشمار میروند( رفیع پور، 1378،ص.13)
در نگاه امیر، آسیب پذیری دیگر ملت ایران، "بی هنجاری" بود. او بی هنجاری را ریشه بسیاری از مسائل سیاسی، امنیتی، اقتصادی و اجتماعی کشور می دانست؛ و به قانون و مقررات به مثابه نوشداروی تلخی برای بسیاری از دردهای کشور می نگریست. این ضعف، امیر را بر آن داشت تا برنامه ی سخت گیرانه ای برای وضع و اجرای قانون و مقررات، داشته باشد؛ که به معنای واقعی، شاه تا گدا را در بر می گرفت؛ و با هنجار گریزی مبارزه می کرد؛ حتی اگر عامل آن شاه و خواسته اش دست درازی به خزانه ی جواهرات سلطنتی باشد. او در این راه غنی و فقیر، آشنا و غریب، عام و خاص را به یک چشم می نگریست؛ بلکه بر مقربان سخت تر می گرفت. آدمیت می گوید: امیر یکی از محاضر شرع را به دست شیخ ملا عبدالرحیم بروجردی سپرد؛ که از فقیهان نامدار به شمار می رفت؛ و برای آن یک نوع ریاست و مقام عالی تر قضایی نسبت به دیگر محضرهای شرع شناخت.( شانی چون قاضی القضات) امیر که شرط عمده را همان تقوای اخلاقی و راست کرداری می دانست؛ نسبت به شیخ عبدالرحیم احترام خاص معمول می داشت؛ ولی به موجبی از وی سخت برمید؛ و اعتقادش منفسخ گردید. او دلیل احتمالی این تغییر رفتار امیر را این می داند که در دعوایی، شیخ عبدالرحیم، به توهم این که یکی از اصحاب دعوی مورد توجه امیر بوده پیام فرستاده بود که : "دایره ی شرع وسیع است؛ میل مبارک حضرت امیر باید معلوم باشد؛ تا همان طور حکم صادر گردد." امیر برآشفته بود و دیگر او را راه نداد! (آدمیت،1323،ص.308) معلوم می شود او نه تنها هیچ ارده ای را در برابر قانون، نافذ نمی داند؛ بلکه با چنین اندیشه ای که نتیجه اش نابسامانی اجتماعی و ادامه ی عقب ماندگی است؛ مبارزه می کند. همچنین نقل می شود؛ امیر" وقتی در رکاب همایونی به طرف اصفهان می رفته است، محض آسایش رعایا حکم کرده که خیل و مرکب هرکس داخل در مزرعه شود؛ و به چمن مردم اذیت و ضرر رساند؛ صاحب آن را سیاست خواهم کرد. از قضا اسب قیمتی محمد حسین خان سردار (از شاهزادگان) که التزام رکاب داشت؛ از بند رها شده به مزرعه درآمد. صاحب مزرعه عارض شد. (امیر) حکم کرد تا اسب را نگه دارند؛ که صاحب آن پیدا شود. محمد حسین خان چون دانست؛ که در باب اسب او، به امیر عرض کرده اند؛ عنوان تملک ننمود؛ و تا سه روز آن اسب بی صاحب بود. آخرالامر امیر آن را به همان صاحب مزرعه بخشید."(اعتماد السلطنه،1349،ص.221) ظاهرا باب توجیه هم، که آفت هر مسئولیت گریزی است؛ باز نبوده که شاهزاده، دست کم تلاش کند گناهش را به این و آن نسبت دهد؛ و مالش را بستاند.
علاوه بر خواص، هنجارمند بودن عموم مردم نیز برای امیر اهمیت داشت. اعتضاد السلطنه می گوید: در سفر اصفهان، روزی در چهلستون امیر را برافروخته دیدم؛ گمان بردم که از سرحد (مرز) خبر بدی رسیده ! اما معلوم شد؛ که فرزندان صادق رنگرز و محمد کله پز، از بیماری آبله مرده اند. امیر از آنان مواخذه کرد؛ که چرا با وجود آن که دولت مایه ی آبله کوبی را فرستاده و در معابر هم جار زده اند؛ که اطفال را آبله بکوبید؛ قصور کرده اند؟ پس گفت از هریک پنج تومان گرفته مرخص کنید؛ و پول را در صندوق خاصِ خرج مریضان بگذارید. چون توانایی پرداخت آن را نداشتند؛ دستور داد که از کیسه ی خودش این پول را به صندوق بدهند؛ تا قانون اجرا شده باشد." (آدمیت،1323،ص.333) جالب این است که در سایر دوره های عصر قاجار، بعضا بیماری های فراگیر، موجب مرگ میلیون ها نفر در کشور شده است؛ ولی نظم میرزا تقی خانی، حتی مرگ دو کودک از طبقه ی پیشه ور جامعه را، که ناشی از تساهل، ولو از سوی پدران شان باشد؛ برنمی تابد. نظیر این داستان که امیر حاضر شده است؛ جریمه ای را از کیسه ی خود بپردازد؛ ولی از قانون عدول نشود؛ بارها در زندگی او اتفاق افتاده است.
امیر حتی به هنجارهای ظاهری جامعه نیز توجه داشت. "وقتی حکم کرده بود که نویسندگان حتما در هر حال جبه و روپوش گیرند؛ و موقر باشند؛ و جلافت در کار نیارند. بعد از چندی امیر در ییلاق رفته؛ در بیابان، یکی از میرزایان را دید؛ که جبه در دوش ندارد. و آن میرزا، بی خبر از این بود؛ که امیر در این جا عبور خواهد کرد. بیچاره را نزد امیر آوردند؛ بفرمود: چرا جبه در دوش نگرفتی؟ گفت: این جا بیابان است؛ به سرکشی املاک و مزارع آمده ام؛ علاوه بر این که فصل مقتضی پوشش زیاد نیست. در این وادی که مقام آزادی است؛ کسی نبود که من از برای او جبه بر دوش گیرم؛ و به حالت وقار باشم. امیر فرمود: مگر تو خود از آدمیان نیستی؟ که احترام خود را منظور نمی داری؟ چون تو خود را قابل احترام نمی شماری؛ ما به طریق اکمل، ترا محترم نخواهیم شمرد. حکم کرد که در سر او کلاه نمد گذاشته و رسوایش ساختند؛ و قدغن کرد تا چندی لباس محترمانه نپوشد؛ و در محافل خاص راه نیابد. تا قدر احترام و پایه ی مقام خویش بشناسد." (اعتمادالسلطنه،1349،ص.223) گاهی هم روایاتی نقل می شود؛ که به نظر می رسد؛ خالی از سهو و مبالغه نیست؛ با این حال از این حکایت دارد؛ که در عهد امیر افکار عمومی به هنجار گرا بودن دولت باور داشته،؛ که چنین مطالبی رواج یافته است. مانند:"از عجایب روزگار آن که در کوچه و بازار هر کس دست در آستین جبه بیرون نمی آورد؛ به حکم امیر آستین جبه او می بریدند؛ و تمام مردم با ادب و وقار حرکت می کردند. کسی نمی توانست با آستین باز بیرون آید؛ و نویسندگان حتما جبه بر دوش داشتند و سایرین که اهل قلم نبودند جرات نداشتند که لباس میرزایان و محترمین را برای خود اختیار کنند." (اعتمادالسلطنه،1349،ص.223)
شیوه ها و ابزارهای تولید امنیت
شیوه ها و ابزارهای امنیت ساز را می توان به سه دسته ی سخت، نیمه سخت و نرم، تقسیم نمود. این تقسیم بندی برپایه ی کاربست ابزار تولید امنیت است. شیوه های سخت، با ابزار زور مدارانه و اِعمال آن شناخته می شوند؛ ومصداق بارز آن بکارگیری سلاح است. شیوه های نیمه سخت، را با عنصر الزام باز می شناسیم؛ و مصداق بارز آن وضع و اعمال قانون، مقررات و امثال آن است؛ و بالاخره، شیوه های نرم با به کارگیری ابزار غیر اجباریِ اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متمایز می شوند.
امیر در تولید امنیت، از ابزارهای سخت، نیمه سخت و نرم، به فراخور، استفاده می کرد. اما در بکارگیری قوای مسلح، که مصداق بارز ابزار سخت به شمار می آید؛ به شدت احتیاط می کرد. احتراز از جنگ با روسیه، انگلیس و عثمانی، به روشنی در سیاست های امیر مشهود است. البته این عاقلانه است؛ ولی آنگاه که طرف مقابل اطمینان یابد؛ که جنگی روی نخواهد داد؛ در پی کسب امتیازات ظالمانه برمی آید. این اتفاقی بود که در ارتباط با روس ها، در ماجرای آشوراده و انگلیسی ها، در تفتیش کشتی ها، در خلیج فارس روی داد. این محافظه کاری امیر، شاید به این دلیل بود؛ که او تناسبی بین قوای مسلح ایران و قدرت های حریف نمی دید؛ و یا این که افکار عمومی، آمادگی پذیرش جنگ دیگری را در پی شکست های خفت بار دوران فتحعلی شاه و محمد شاه نداشت. امیر تلاش کرد با تدبیر و ابزار دیپلماسی این گره ها را باز کند؛ ولی نتوانست؛ شاید نیاز به زمان بیشتری داشت.
در شورش های داخلی نیز استفاده از قوای مسلح، گزینه ی آخر و ناگزیر امیر بود. ابزارهای: دعوت به تمکین، مذاکره، وساطت، حتی تطمیع و تهدید، با حوصله و فراست و گاه مکرر، استفاده می شد. اغلب طغیان ها و آشوب ها با همین شیوه ها حل و فصل شد؛ و به ندرت کار به نبرد مسلحانه کشید. در این رویارویی ها نیز ملاحظه ی داخلی بودن نبرد، رعایت کم ترین خشونت، آسیب ندیدن غیرنظامیان و بازگشت سریع به وضعیت غیر جنگی، به شدت مورد توجه امیر بود. بر خلاف پیشینیان که از چنین شرایطی برای عقده گشایی ها سوء استفاده کرده و دست سربازان را برای هر جنایتی باز می گذاشتند؛ امیر به شدت بر رعایت حقوق مردم تاکید و خاطیان را به گونه ای تنبیه می کرد؛ که جرات تعدی وجود نداشته باشد. تفاوت عملکرد امیر با پیشینیان، در ماجرای فتح مشهد، چنان برجسته می نمود؛ که شیل به پالمرستون نوشت: "مهم ترین مطلبی که جلب توجه می کند؛ این است که سربازان در همه ی مدت، در شهر رفتار درستی داشتند؛ و از انضباط نظامی پا فرا ننهادند. و مانع گردیدند به مردم مشهد تعدی و آزاری برسد" (نامه ی شیل به پالمرستون 25 مه 1850) این سیاست امیر، انگیزه ی مقاومت را در شورشیان بلاد دیگر، به شدت کاست؛ و مردم را از گرد آنان پراکنده کرد؛ و ولایات آشوب زده، یکی پس از دیگری در برابر حکومت مرکزی سر تسلیم فرود آوردند. امیر با سران آشوب ها به انصاف، با حامیان شان به مماشات و با مردم این مناطق به رافت برخورد می کرد. بی تردید یکی از موفقیت های بزرگ امیر، که دوست و دشمن بر آن اتفاق نظر دارند؛ تدبیر آرام سازی شورش ها و حفظ یکپارچگی کشور، پس از یک دوره ی هرج و مرج، با حداقل هزینه است.
امیر برای تامین امنیت، بویژه امنیت داخلی، به ابزار نیمه سخت بیش از ابزار سخت، بها می داد. برای هر موضوع، مقرراتی وضع، بر اجرای آن پای فشاری، و خاطیانش را مجازات می کرد. برای نمونه، "در سنه ی 1267 به بعضی ملاحظات مفیده تذکره ی عبور و مروری قرار دادکه هرکس در داخله ی ایران می خواست از دروازه ی بلدی به بلد دیگر برود؛ حتما باید تذکره در دست داشته باشد و آن تذکره مجانی بود" (اعتمادالسلطنه،1349،ص.214) همچنین، دستگاه قضا را تقویت کرد؛ و محاکم شرع و عرف در دوران امیر سامان یافتند. دخالت حکام در امور قضایی، فساد در محاکم و اختلاف آراء دادگاه ها، به حداقل رسید. احکام صادره هم اجرا می شد؛ و ستم دیدگان به گرفتن حق شان امیدوار بودند. خودش نیز با تامل حکم می کرد؛ و فرامینش، ناسخ و منسوخ نداشت؛ تا کسی انگیزه ی تعلل در اجرای آن داشته باشد.
دستگاه اطلاعاتی اش نیز کارآمد بود. "امیر در معامله با نمایندگان خارجی مقیم تهران، نه تنها با غرور ملی و مناعت قومی برخورد می کرد؛ بلکه به وسیله ی مامورین مخفی و خبرنگاران مخصوصی که برایشان موکل کرده بود؛ غالبا از مقاصد ایشان از پیش اطلاع می یافت؛ و به این ترتیب، علاج بسیاری از وقایع را قبل از وقوع می کرد. ضمنا چنان رعب و احتیاطی در دستگاه توطئه و مداخله ی خارجیان انداخته بود؛ که ایشان را از اقدام به بسیاری از حرکات بی قاعده باز می داشت" (اقبال آشتیانی،1390،ص.210) او در اقصی نقاط کشور هم منابع موثقی داشت؛ که ظلم، فساد و سستی حاکمان، دیوانیان، لشگریان و دیگر عوامل حکومتی را به او گزارش می کردند. به گونه ای که کسی را جسارت تخطی، حتی در خفا نبود. محمدحسن خان اعتمادالسلطنه در باره ی قدغن بودن شراب توسط امیر، از قول منبع موثقی می نویسد: "در زمان امیر نظام من طفل بودم؛ و پدرم از ارکان دولت بود؛ و میل وافری به عیش و عشرت داشت؛ ولی زمان صدارت امیر نظام در خانه، نزد عیال خود، قدرت استعمال بعضی مغیرات نداشت. بعد از اعدام آن وزیر بزرگ، یعنی امیر نظام، شبی دیدم پدرم تغییر کرده و آب قرمزی صرف می کند؛ چون جسور و محبوب پدر بودم؛ پرسیدم چه می نوشد؟ جواب داد؛ آنچه را در صدارت امیر قدرت نوشیدن نداشتم." (اعتمادالسلطنه،1349،ص.210)
شیوه ها و ابزارهای نرم نیز در تولید امنیت مورد توجه امیر بود. الگو سازی، اقناع ذهنی و عملیات روانی از آن جمله اند. او خود در عمل، الگوی دشمن ستیزی، بیگانه گریزی، استقلال طلبی، قانون مداری و وطن دوستی بود. شاه را نیز بدان ترغیب و مقامات و دیوانیان را بدان وادار می کرد. برای اقناع ذهنی نیز اهمیت بسیاری قائل بود. یکی از کارکردهای مهم روزنامه ی وقایع اتفاقیه همین بود. تا مردم بدانند؛ در دنیا و کشور چه می گذرد؛ و حکمت تصمیمات و اقدامات حکومت چیست؟ و همراهی کنند. عملیات روانی هم نقش عمده ای در امنیت سازی در دوران امیر داشت. داستان هایی نقل می شد که حقیقت داشتن، یا افسانه بودن آنها، تا امروز همچنان در هاله ای از ابهام است؛ اما در تاثیر آنها بر امنیت سازی ابهامی وجود ندارد. از آن جمله، مولف صدرالتواریخ می گوید: وقتی در حوض سلطان، یک منزلی قم، مالی را راهزنان بردند؛ و مالباخته از یافتن آن ناامید شد؛ نزد امیر آمد؛ امیر گفت حکمی نگاشتند؛ به این مضمون: "مال این شخص باید پیدا شود؛ وگرنه مقرر می شود که تا پنج منزل، دهات حول و حوش را بکوبند؛ و حکام و عمال قم و ساوه و کاشان و سایر صفحات آن سامان را معزول سازند؛ و هر یک از رعایا و سکنه ی قرای اطراف را جریمه سازند" بعد آن را به مالباخته داد؛ و گفت ببر در آن جا که مالت را برده اند؛ روی سنگی بگذار؛ و به تهران مراجعت کن. تا عین مال یا قیمت آن را به تو واپس دهم. صاحب مال چون جرات مخالفت نداشت؛ ناباورانه این کار را کرد. موضوع دهان به دهان در منطقه پیچید؛ و همه در صدد برآمدند تا مال او را پیدا کنند. بعد از پانزده روز آن مال پیدا شد؛ و به تهران آوردند؛ و امیر آن را به صاحبش برگردند و گفت:" دیدی اگر حاکم در میان باشد؛ سنگ هم حکم را می خواند و مال را پیدا می کند؟" (اعتمادالسلطنه،1349،ص.224) امیر حتی در موقعیت های بحرانی روش های نرم را بر سخت ترجیح می داد و اغلب نتیجه می گرفت. آدمیت می گوید: در هنگامه ی ارزنه الروم، که اوباش شهر، خانه اش را ویران کردند و دوتن از همراهانش را کشتند؛ امیر که سخت بیماربود؛ از بستر بیماری برخاست و فرماندهی سی نفر عده ی خود را به عهده گرفت؛ و فرمان داد: از تیراندازی بپرهیزند و اثاثیه و پول نقد را میان مهاجمان پخش کنند؛ تا آنان سرگرم چپاول شوند؛ شاید در این فاصله سپاه دولتی برسد. و اتفاقا همین تدبیرش کارگر افتاد و لشگر دولت در بزنگاه رسید. (آدمیت،1323،ص.44) در شورش فوج های سربازان در تهران نیز، با آن که در واقع کودتایی رخ داده بود؛ و جانش هم در خطر بود؛ نه تنها از ابزار سخت استفاده نکرد؛ بلکه در آن بحبوحه شاه در برخورد مدبرانه با حادثه راهنمایی می کرد؛ و سرانجام نیز با کمترین خسارت غائله را ختم کرد.
در نتیجه، امیر به ترتیب: شیوه ها و ابزارهای نیمه سخت، سپس نرم و نهایتا سخت را برای تامین امنیت بکار می بست. بنابر این اصطلاح "استبداد منور" (آدمیت،1323،ص.212) که رابرت واتسون به ماهیت حکومت او نسبت می دهد؛ ولو در مقام تمجید از اصلاحات امیر، و چهره ای خشن، از آن تصویر می کند؛ دور از حقیقت است.
تامین کنندگان امنیت
امنیت، وضعیتی است که باید ایجاد و پاس داشته شود. یعنی به صورت خود به خودی به وجود نمی آید و پایدار نمی ماند. پيچيدگي مساله ی امنيت، تأمين آن به صورت ساده يا طبيعي را دشوار می نماید. از سوي ديگر وجود عوامل عمدي و غير عمدي ناامن کننده، امكان برقراري و تداوم امنيت، بدون برنامه ريزي و اقدامات آگاهانه را ناممكن مي سازد. بنا براين، امنيت را باید تأمين كرد. با آن که امنیت تولیدی اجتماعی است؛ و مردم و نهادهای اجتماعی در تولید آن نقش دارند؛ ولی این بدان معنا نیست که امنیت نیازمند متولی نباشد. اتفاق نظر وجود دارد که، یکی از مهم ترین وظایف حکومت ها تولید امنیت است. سیاستگزاری امنیتی، تمهید توان دفاعی لازم، بسط عدالت اجتماعی، توسعه ی رفاه و رضامندی، ارتقاء سرمایه ی اجتماعی، مهم ترین محورهای تولید امنیت توسط حکومت ها هستند.
امیر نیز حکومت را مسئول امنیت و امنیت را یکی از مهم ترین کارکردهای حکومت می دانست. بنابراین، در برنامه ی اصلاحات امیر، همه ی اجزای حاکمیت به نوعی: سلبی یا ایجابی؛ و با شیوه های سخت، نیمه سخت یا نرم، در تولید و پاسداشت امنیت مشارکت داشتند؛ و این در فرامین او به والیان کاملا آشکار است. او در نامه ی 28 ذیقعده ی 1267 به امیر گیلان می نویسد: " منتهای اهتمام را در اجرای حقوق ثابته ... خواهید نمود". برداشت آدمیت از حقوق ثابته در کلام امیر، "امنیت جان و مال افراد، خواه رعیت و خواه وزیر" است. (آدمیت،1323،ص.226) او به شاه می نویسد: "در باب کردستان و بی نظمی آنجا ... دو سه روز پیش تر آنچه لازم بود؛ نوشته و چاپار فرستاده ام ... خبر انتظام آن خواهد رسید." (آل داوود،1379،ص.87) همچنین می نویسد: "باید طوری رفتار شود که در همه ی امور در مقام نظم آن صفحات و رفع هرزگی اشرار ... برآیند." (آل داوود،1379،ص.160) اما تردیدی نیست که در اندیشه ی امنیتی امیر، تنها کارویژه ی قوای مسلح، امنیت بود. بنابر این یکی از محوری ترین برنامه های اصلاحات امیر را تقویت بنیه ی دفاعی می بینیم. این برنامه نیز با مخالفت جدی انگلیس مواجه شد؛ چون آنها معتقد بودند:" یک قشون منظم ایران به ضمیمه ی قوای افغانی و روسی ممکن است از لحاظ انگلستان قدرت فوق العاده ای ایجاد کند." (هاشمی رفسنجانی، 1346،ص.120) که این برای امنیت کمپانی هند شرقی اصلا مطلوب نبود.
تمرکز فرماندهی
در این راه، گام اول تمرکز فرماندهی بود. "چون میرزا تقی خان، لقب امیر نظامی گرفت؛ مقام امارت نظام به کلی مفهوم دیگری یافت. یعنی کلیه امور وزارت جنگ و دفاع مملکت، در آن ادغام گشت. به همین جهت نه تنها امیر سان قشون می دید؛ و به همه ی کارهای نظامی خودش رسیدگی می کرد؛ بلکه در حوزه ی عملیات نظامی، اصول تاکتیکِ عمل تعرض و دفاع را خودش معین می ساخت؛ و از آن قرار دستور می فرستاد." (آدمیت،1323،ص.206) او تلاش داشت شاه را نیز به امور قشون علاقه مند نماید. او در مناسبت های مختلف، فرصت حضور شاه در واحدهای نظامی را فراهم می آورد؛ هرچند که شاه به طور معمول از امور جدی کشور داری، بویژه نظامی، به بهانه های گوناگون طفره می رفت؛ و گردش و تفریح و شکار را ترجیح می داد.
تربیت فرماندهان
تربیت فرماندهان اقدام مهم دیگری است؛ که امیر بدان توجه نمود. برای این کار، در ابتدا، گریزی از بکارگیری افسران خارجی نبود. این کار سابقه ای طولانی داشت. از زمان عباس میرزا و قائم مقام و در پی شکست های سنگین قوای ایران از روسیه، استخدام مربی خارجی در کشور مرسوم شد. اما ایشان که بیشتر از اتباع انگلیس، فرانسه و روسیه بودند؛ در زدوبندهای سیاسی دولت متبوع شان به ایران وفا نکردند؛ و اغلب در بحبوحه ی جنگ، صحنه را ترک کردند؛ و لطمات جبران ناپذیری به قوای ایران وارد نمودند. این تجربه، امیر را بر آن داشت تا به افسران کشورهایی روی آورد؛ که کمتر در معرض چنین معادلاتی باشند. این بود که اتریشی ها بیشترین مربیان نظامی دوره ی امیر، در قوای مسلح ایران را تشکیل دادند. از سایر کشورهای اروپایی و حتی انگلیس هم افسران معدودی بکار گرفته شدند؛ ولی پس از آن بود که امیر به مراتب وفاداری آنها به ایران، و به قول خودش نوکر ایران بودن اطمینان می یافت. به هر حال این مربیان در قشون ایران و دارالفنون کار تربیت صاحب منصبان نظامی را به عهده گرفتند.
سازمان دهی
بازسازمان دهی قوای مسلح از دیگر برنامه های امیر بود. پس از عباس میرزا و قائم مقام، توان لشگری ایران در سایه ی بی تدبیری های محمدشاه و حاج میرزا آقاسی به شدت کاهش یافته بود؛ و آنچه اظهار می شد هم واقعیت نداشت. سرهنگ هایی بودند که مواجب سربازان را می گرفتند ولی سربازی در کار نبود؛ و یا اگر بود؛ به سربازان نمی دادند. آدمیت می گوید: امیر، تشکیلات نظام را بر پایه ی دائمی نهاد و در کتابچه ی خیالات اتابکی، جمع قشون ایران را صدوهفتاد هزار نفر در نظر گرفته بود؛ که تا پایان دوره ی امیر به قریب صدوچهل هزار نفر رسیده بود. برای ایلات هنگ های ثابت برقرار نمود؛ و صاحب منصبانی را فرستاد تا به آنها تعلیمات جدید بدهند. حتی از اقلیت مسیحی اورمیه و سلماس و جلفای اصفهان دو فوج جداگانه تشکیل داد؛ و فرماندهان شان را هم از خودشان گماشت. او در سازمان نظامی نیز، رسمِ بخشیدن مناصبِ بی شغل را برانداخت. سازمان لشگری در دفتر مخصوصی ثبت گردید؛ تعداد مقام های نظامی به دقت معین شد و تا جا خالی نمی گشت؛ انتصاب تازه ای انجام نمی شد. (آدمیت،1323،ص.295) همچنین، "امیر روش جدیدی برای سرباز گیری بر مبنای مالیات مناطق مختلف به اجرا درآورد. امیر به جای ارتش طوایف، نیروهای داوطلب ارتشی جدید بر مبنای مالیات و میزان ثروت رعایا ی هر ایالت ایجاد نمود. بدین ترتیب که هر ولایت می بایست میزان معینی سرباز، در اختیار حکومت قرار دهد. برخی مخارج سربازان مانند خرج سفر تا اردوگاه، به عهده ی حاکم ایالت یا خان منطقه و برخی مخارج، همچون جیره ی سرباز به عهده ی حکومت مرکزی بود. این روش به نام سرباز گیری بنیچه معروف شد. (مستوفی،1371،ص.69)
تسلیحات
تامین اسلحه و مهمات کافی از دیگر برنامه های دفاعی امیر و تلاش اصلی اش در این زمینه، توسعه ی صنایع نظامی داخلی بود. امیر کارخانه های اسلحه و مهمات سازی، که پس از قائم مقام، به تدریج رو به تعطیلی رفته بود؛ را تجدید حیات کرد؛ و کارخانه های جدیدی در نقاط مختلف کشور احداث نمود. در روزنامه وقایع اتفاقیه آمده است: "در این ایام، امنای دولت علیه ایران، در راه انداختن قورخانه و جباخانه سعی و کوشش تمام دارند؛ و در اکثر شهرهای معظم ایران قورخانه و جباخانه به طور خوب راه افتاده است. خاصه در دارالخلافه ی تهران، که در این روزها، در بعضی صنایع ترقی زیاد کرده اند. ... تفنگ ها(که) در جباخانه می سازند بهتر از بعضی تفنگ هاست که این روزها از ولایت انگلستان آورده اند. خصوص در چخماقشان که بسیار خوب می سازند. و چخماق تفنگ سربازی لازم نیست که بهتر از این باشد. در فرنگستان لوله ی تفنگ سربازی را یک پارچه ی پهن پهن می کشند؛ و بعد از آن دو طرفش را به هم آورده جوش می دهند. و تفنگ های بسیار اعلا را به جهت شکار پیچ می سازند. و استحکام لوله ی پیچ بیشتر از یکپارچه است. و در اینجا (ایران) از راه احتیاط، تفنگ های سربازی را که حالا در جبه خانه می سازند؛ لوله پیچ می سازند..." (وقایع اتفاقیه 20)
نیروی دریایی
مهم ترین برنامه ی امیر برای تجهیز نیروهای مسلح ایران را می توان تجهیز آنها به کشتی های جنگی دانست. "بعد از نادرشاه اولین زمامداری که شدت احتیاج ایران را به نیروی دریایی درک کرد؛ و برای ایجاد آن همه ی امکانات خود را بسیج نمود امیر کبیر بود." (هاشمی، رفسنجانی،1346،ص.124) هاشمی می گوید: او ابتدا پیشنهاد خرید کشتی های جنگی را به انگلیسی ها داد؛ ولی همان طور که انتظار می رفت با مخالفت صریح بریتانیا مواجه شد؛ آنگاه از جان داوود که برای استخدام معلم به اتریش رفته می خواهد با هر دولتی که صلاح می داند برای خرید دو کشتی گفتگو نماید؛ و می نویسد: "زود به من بنویسید تا قرار ابتیاع آن را بدهم؛ مسامحه ننمایید که خیلی خیلی لازم است." و چهار روز بعد دوباره به او نامه می نویسد و بر دستور کتبی خود تاکید می کند. انگلیسی ها از این اقدامات امیر به شدت برآشفته می شوند؛ وزارت خارجه ی انگلیس در نامه ای به سفارت خود در تهران از خبر ایجاد نیروی دریایی ایران رسما ابراز نگرانی کرد؛ و جویای راه علاج شد؛ و شیل در پاسخ نوشت: احتمال بسیار قوی بعد از مرگ(!) یا عزل(!) میرزا تقی خان تمام نقشه های او راجع به احداث نیروی دریایی در خلیج فارس به بوته ی فراموشی خواهد افتاد." (هاشمی رفسنجانی،1346،ص.124و125) واقعیت این است که امیر به تصمیم استراتژیک ایجاد نیروی دریایی و کنترل امنیتی خلیج فارس و دریای عمان رسیده بود؛ و تمام همت خود را معطوف بدان کرده بود؛ ولی این خط قرمز بریتانیا بود؛ که پاسخ آن قتل امیر است. این نامه نشان می دهد نقشه ی قتل امیر بر خلاف آنچه شایع است؛ نه در اندرونی دربار، بلکه در سفارت بریتانیا طراحی شده است؛ و انگیزه ی آن مخالفت امیر با منافع نامشروع انگلیس بوده است؛ اما با بهره گیری از فساد دربار و رجل سیاسی و جهل مردم به بار نشسته است.
ماهیت ملی
آنچه گذشت اقداماتی بود که هر حکومتی، اگر قصد تقویت بنیه ی دفاعی خود را داشته باشد؛ کم و بیش به همین نحوه عمل می کند؛ اما آنچه بر اساس اندیشه ی متمایز امیر روی داد؛ تبدیل "قشون شاه" به "ارتش ایران" بود. او موقعیت قوای مسلح را از مقابل ملت، به کنار ملت تغییر داد. "یکی از عیوب اساسی و خرد کننده ی ارتش ایران قبل از امیر کبیر، این بود که نظامیان در سایه ی استبداد سلاطین قاجار، عادت به تجاوز و تعدی و زورگویی کرده بودند؛ و از این رهگذر ارزش و اعتبار و محبوبیت ملی را که از ضروریات ارتش است؛ از دست داده و با مردم کاملا فاصله گرفته بودند" (هاشمی،1346،ص.122) برای نمونه: امیر رسم "سیورسات" را برانداخت. این رسم در تعریف، عبارت بود از : گردآوری غله و خوراک لشکریان و علوفه ی اسب ها و دیگر حیوانات آنها که از روستاهای سر راه عبور قشون یا موکب شاه صورت می گرفت. اما در واقع غارت بی رحمانه ی دهقانان، که از ضعیف ترین اقشار ملت به شمار می آمدند؛ تلقی می شد. هنگامی که لشگریان از راهی عبور می کردند؛ مانند آن بود که بلایی بر روستاهای مسیر نازل گردیده باشد. ولی در گزارشی که شیل در باره ی مسافرت شاه به قم، در دوران امیر نوشته، آمده است: "فرق فاحشی میان این مسافرت با مسافرت های پادشاهان ایران بطور کلی وجود دارد. در سفر قم جلوی تعدیات گوناگون نظامیان، سخت گرفته شده بود؛ و اذیت و آزاری به زارعین نرسید؛ و از آنها پول و بنه اخذ نگردید." (هاشمی رفسنجانی،1346،ص.123)
در نتیجه، می توان گفت: با وجود تاکید امیر بر رویکرد ایجابی و شیوه ها و ابزارهای نرم و نیمه سخت، برای تولید و حفظ امنیت؛ او هرگز، از ضرورت تشکیل ارتش ملی، غافل نبود. امیر در این هدف خود تا حدود زیادی موفق شد؛ و در پایان دوره ی صدارتش، ارتش ایران از عِده و عُده ی قابل قبولی برخوردار و در استحکامات مرزی، بویژه در مناطقی که احتمال تجاوز روس ها می رفت؛ استقرار یافته بود. اما با توجه به آماده نشدن کشتی های جنگی خریداری شده، تلاش او برای تشکیل نیروی دریایی هنوز به نتیجه نرسیده بود.
منابع:
- امام خمینی،روح الله،(1361).صحیفه نور،جلد15.تهران:مرکز مدارک فرهنگی انقلاب اسلامی.
- آدمیت،فریدون،(1323).امیر کبیر و ایران، چاپ هفتم.تهران: انتشارات خوارزمی.
- افتخاری،اصغر،(1383).قدرت،امنيت و شريعت؛ درآمدي بر جايگاه امنيت در انديشه و عمل فقهاي شيعه در عصر قاجار.فصلنامه مطالعات راهبردی،23، 51-70.
- افتخاری،اصغر،(1392).امنیت اجتماعی شده رویکرد اسلامی(نسخه اول).تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.
- اقبال آشتیانی،عباس،(1390).میرزاتقی خان امیرکبیر،چاپ دوم. تهران: انتشارات نگاه.
- اعتمادالسلطنه،محمد حسن خان، به اهتمام مشیری، محمد،(1349).صدرالتواریخ، شرح حال صدر اعظم های پادشاهان قاجار. تهران:انتشارات وحید.
- آل داوود،سیدعلی،(1371).ﻧﺎﻣﻪﻫﺎی امیر کبیر به انضمام رساله ی ﻧﻮﺍدرﺍﻻﻣﯿﺮ.ﺗﻬﺮﺍن: ﻧﺸﺮ ﺗﺎرﯾﺦ ﺍﯾﺮﺍن.
- آل داوود،سید علی،(1379).اسناد و نامه های امیر کبیر، چاپ دوم.تهران:سازمان اسنادوکتابخانه ی ملی جمهوری اسلامی ایران.
- السامرایی،وفیق،ترجمه ی قارونی،عدنان،(1396).ویرانی دروازه ی شرقی،چاپ نهم.تهران:مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس.
- بوزان،باری،(1378).مردم،دولتهاوهراس.تهران:پژوهشكده مطالعات راهبردي.
- تشکری،علی اکبر،(1391).رويكرد حكومت به زرتشتيان در عهد ناصري.نشریه تحقيقات تاريخ اجتماعي،سال دوم، شمارة اول،25-51.
- رفیعپور، فرامرز،(1378).آنومی یا آشفتگی اجتماعی.تهران: سروش.
- حسینی، حسین وجمعي از نويسندگان،(1385). مديريت بحران. تهران: ناجا.
- حیدری،حسین،و کریمیان طاهری،محبوبه،(1394).تحلیل اجتماعی- دینی آنوسیان ایران در دوره ی قاجار، بررسی موردی شهر مشهد. فصلنامه تاریخ اسلام پاییز94 ص195 – 228.
- چلبی،مسعود،(1375).جامعه شناسی نظم. تهران:نی.
- خان ملک ساسانی، احمد،(1338). سیاستگران دوره ی قاجار.تهران:انتشارات بابک.
- ساروخانی،باقر،(1380).درآمدی بر دایره المعارف علوم اجتماعی، جلد اول، چاپ سوم.تهران:انتشارات کیهان.
- ستوده،هدایت،(1373).مقدمه ای بر آسیب شناسی اجتماعی،چاپ دوم.تهران:آوای نور.
- کوثری، مسعود،(1386).نظریه های آنومی اجتماعی. تهران، سلمان.
- گرانت واتسون،رابرت،ترجمه ی وحید مازندرانی،(1348).تاریخ ایران،دوره ی قاجاریه. تهران:انتشارات امیر کبیر.
- مستوفی،عبداالله،(1371).شرح زندگانی من یا تاریخ اداري، اجتمـاعی ایـران در دورة قاجاریـه،جلد سوم.تهـران: زوار.
- هاشمی رفسنجانی،اکبر،(1346). امیرکبیریا میرزا تقی خان فراهانی، قهرمان مبارزه با استعمار. تهران:انتشارات فراهانی.
- لسان الملک سپهر،محمدتقی،به اهتمام کیانفر،جمشید،(1377).ناسخ التواریخ (تاریخ قاجاریه)،جلد سوم.تهران:انتشارات اساطیر.
- لکزایی،نجف،(1390). امنیت از دیدگاه آیت اله جوادی آملی. فصلنامه اسراء.، 1.