بسیاری از مکاتب امنیتی نیز بر این امر تأکید دارند که مفاهیم "خود" (Self) و "دیگری" (Other) در کانون شکلگیری گفتمانها، سیاستها و راهبردهای امنیتی قرار دارند. در مطالعات امنیتی، "خود" به مرجع امنیت اشاره دارد که میتواند در سطوح فردی، گروهی، ملی یا تمدنی تعریف شود؛ و حامل ارزشها، هویت، منافع و موجودیتی است که لازم است محافظت شود. در مقابل، "دیگری" به عنوان عنصر متضاد یا متعارض با "خود" تعریف میشود که بالقوه یا بالفعل میتواند تهدیدی برای موجودیت و ارزشهای "خود" باشد.
تهدید نیز در فضای تقابل "خود" و "دیگری" معنا مییابد. در سازمان معنایی سهگانه تهدید (تهدیدکننده، موضوع تهدید، تهدیدشونده) "خود" در جایگاه تهدیدشونده و "دیگری" در جایگاه تهدیدکننده قرار میگیرد؛ و این رابطه، سازه تهدید را شکل میدهد. زمانی که یک دولت، دولت دیگر را به عنوان یک "دیگری" با اراده خصومتآمیز تعریف میکند، این ادراک به پیشفرضی غیرقابلبحث در سیاست امنیت ملی آن تبدیل شده و میتواند به دامنهای از اقدامات از افزایش تسلیحاتی تا درگیری مستقیم بینجامد. (Katzenstein, 1996)
همچنین فرآیند "دیگریسازی" به معنای برچسبزنی و تعریف "دیگری" به عنوان عامل تهدید، ابزاری در دست گفتمانهای مسلط برای توجیه سیاستهای امنیتی است. ادوارد سعید (1978) در "شرقشناسی" نشان میدهد که چگونه غرب با برساخت "شرق" به عنوان "دیگریِ" خطرناک، سلطه خود را مشروعیت می بخشد.
مکتب کپنهاگ (بوزان و ویور، 1998) فرآیند "امنیتیسازی" را معرفی کرد که طی آن، یک بازیگر سیاسی با ارجاع یک موضوع به عنوان "تهدید وجودی"، برای خود مجوز انجام اقدامات فوقالعاده و فراتر از رویههای عادی سیاسی را صادر میکند. در این فرآیند، ساخت تصویر "دیگری" به عنوان یک تهدید مطلق، کلیدی است. از منظر رئالیسم "دیگری" ذاتیترین تهدید برای "خود" (دولت) در فضای آنارشیک بینالملل است. بقای "خود" مستلزم تقویت قدرت در برابر "دیگری" است. (Morgenthau, 1948) در مکتب سازهانگاری هویت "خود" و "دیگری" برساخته اجتماعی است و در تعاملات ساخته میشود. بنابراین، دشمنی ذاتی نیست و میتوان آن را تغییر داد. (Wendt, 1992) و مارکسیست ها خور و دیگری را در قامت طبقات برخوردار و محروم تعریف کرده و برآنند که تهدید ناشی از تضاد طبقاتی و ساختارهای استثماری است که طبقه حاکم را در تقابل با طبقه محروم قرار میدهد.
درک عمیق از "دیگری" یک ضرورت راهبردی برای جلوگیری از سوتفاهمهای فاجعهبار است. مطالعات مربوط به مدیریت بحرانهای بینالمللی، مانند بحران موشکی کوبا، نشان میدهند که چگونه فقدان درک از انگیزهها و ادراکات طرف مقابل میتواند پیامدهای فاجعه بار داشته باشد. (Allison & Zelikow, 1999) هراس از "دیگری" میتواند به مسابقه تسلیحاتی و تشدید تنشها بینجامد. (Jervis, 1978) عدم درک پیچیدگیها، انگیزهها و ادراکات امنیتی "دیگری" میتواند چرخه امنیتیسازی را تشدید کرده و به مارپیچ ناامنی دامن بزند.
در نتیجه: درک "دیگری" یک امر تجملی یا اخلاقی صرف نیست، بلکه یک ضرورت راهبردی برای امنیت ملی در جهان به هم پیوسته و پیچیده کنونی است. "شکست تخیل" در درک این که "دیگری" چگونه جهان و اقدامات ما را میبیند، میتواند به قیمت بیثباتی، درگیری و شکست سیاستهای امنیتی تمام شود. رویکردهای تقلیلگرایانه که "دیگری" را به عنوان تهدیدی مطلق تعریف میکنند، نه تنها امنیت را تأمین نمیکنند، بلکه به چرخه معیوب خشونت دامن میزنند.