آیا بحران ها گریز ناپذیرند؟ این باور، به معنی جبرگرایی و نتیجه اش بی عملی در مواجهه با بحران خواهد بود. حقیقت این است که بحران ها مانند دیگر پدیده های اجتماعی برآیند مجموعه ای از عوامل هستند؛ که با نبود آنها به وجود نخواهند آمد. این عوامل را به سه دسته تقسیم می کنیم؛ که به ترتیب عبارتند از:
- باورهای نادرست
- ضعف برآورد
- ضعف آمادگی
- تصمیم و رفتار نادرست
باورهای نادرست
دسته نخست از عوامل به وجود آمدن شرایط بحران که با عنوان باورهای نادرست از آن یاد می کنیم، در چارچوب فرهنگ سازمانی تحلیل می شود. «فرهنگ سازمانی (Organizational culture) مجموعه ای از مفروضات اساسی است، که افراد سازمان در رو به رو شدن با مسائل، انطباق با محیط و دستیابی به وحدت و انسجام داخلی ایجاد، کشف و توسعه دادهاند؛ و در نتیجه بهعنوان روش صحیح ادراک، تفکر و احساس، به اعضای جدید انتقال مییابد. به عبارت دیگر، مجموعه ای از ارزشها، باورهای راهنما، تفاهمها و روشهای تفکر، که در بین اعضای سازمان مشترک بوده و از طرف اعضای جدید نیز به عنوان روشهای صحیح انجام کارها و تفکر جستجو میشود، فرهنگ سازمانی نامیده میشود.» https://en.wikipedia.org/wiki/Organizational_culture
این که کارکنان سازمان، به ویژه مدیران، درباره بحران چگونه می اندیشند و چگونه رفتار می کنند؛ بخشی از فرهنگ سازمانی و زیربنایی ترین عامل برای به وجود آمدن یا دور شدن سازمان از شرایط بحرانی است.
در فرهنگ سازمانی مستعد بحران سه انکار وجود دارد:
انکار بحران
نخستین عنصر فرهنگی بحران ساز در سازمان ها، انکار اصل بحران و یا اهمیت آن است. مدیران و کارکنان در این سازمان ها بر این باور، یا بهتر است بگوییم در این توهم اند که بحران فقط برای دیگر سازمان ها اتفاق می افتد! آنها مصداق روشن این ضرب المثل هستند که مرگ حق است برای همسایه! آن ها فکر می کنند سازمان هایی که خوب اداره می شوند، هیچ گاه درگیر بحران نمی شوند؛ و این خودشیفتگی باعث می شود، سازمان خود را در شمار بهترین سازمان ها قلمداد نموده و دغدغه شرایط بحرانی را نداشته باشند. در حالی که هر دو گزاره درخورتامل است.
این انکار گاهی متوجه اهمیت بحران است. گفته می شود درست است که بحران ها واقعیت دارند ولی آنقدر مهم نیستند؛ و یا دست کم بیش تر آنها اهمیت زیادی ندارند؛ و مانند دیگر رویدادها می آیند و سپری می شوند. آن ها معتقدند که بیش تر بحران ها خود به خود حل می شوند. پی آمد بی اهمیت شمردن بحران ها که به عنصر تسامح در فرهنگ سازمان بازمی گردد، آسیب پذیری سازمان در برابر بحران های پیش رو خواهد بود.
انکار مسئولیت
انکار دوم، انکار مسئولیت داشتن در هر بحران احتمالی است. این باور که مدیران و کارکنان سازمان مسئولیت شان محدود به شرایط عادی است؛ و در هر وضعیت فوق العاده، دیگرانی هستند که باید بار مسئولیت را به دوش بکشند. آنها فکر می کنند به وجود آمدن شرایط غیرعادی موجب سلب مسئولیت های سازمانی آن ها می شود؛ و اگر یک بحران واقعی روی دهد سازمان های امدادی و احتیاطی ما را نجات خواهند داد. نتیجه چنین انکاری نیز بی عملی و استقبال از بحران است.
انکار مدیریت بحران
انکار سوم، انکار مدیریت بحران است. توجیه های گوناگونی در این باره شنیده می شود. گاهی گفته می شود: بحران ها منحصر به فرد هستند؛ و شباهتی به یکدیگر ندارند؛ از این رو امکان آماده شدن برای همه بحران ها وجود ندارد. این به معنای تسلیم شدن در برابر بحران است.
از زاویه ای دیگر، این انکار بر این پایه استوار است که بحران هم یکی از ساحت های فعالیت سازمان است و شرایط بحرانی به شیوه های خاص مديريت نیاز ندارد. آن ها معتقدند که بیش تر بحران ها راه حل فنی دارند؛ که مدیران و کارکنان سازمان کاملا بر آن مسلط هستند. آن ها می گویند: ما آنقدر قوی هستیم که بتوانیم واکنش منطقی به هر بحران احتمالی نشان دهیم؛ و در هر بحرانی به خوبی عمل خواهیم کرد؛ ما می توانیم خودمان را به طور موثر از تهدیدات محافظت کنیم؛ پس نیازی به تدبیر خاص بحران وجود ندارد. کافی است به يک بحران، وقتی که اتفاق افتاد واکنش نشان بدهیم.
وجود این سه انکار در فرهنگ سازمانی برخی سازمان ها، چرایی به وجود آمدن شرایط بحرانی برای آنهاست. اگر مدیران و کارکنان به بحران به عنوان یک واقعیت و مدیریت بحران به عنوان الگوی مواجهه با بحران و نیز بخشی از مسئولیت خود اعتقاد داشته باشند؛ احتمال وقوع بحران تا حد بسیار زیادی کاهش می یابد.
ضعف برآورد
برآورد در لغت به معنی دید، تخمین، انگاره(دهخدا) تخمین زدن، تعیین ارزش چیزی به طور تقریبی(معین) تعیین کردن قیمت و سنجیدن چیزی، تخمین(عمید) و معادل واژه تقدیر در زبان عربی و واژه Estimationدر زبان انگلیسی است.
واژه برآورد در ادبیات امنیتی و به ویژه نظامی، کاربرد بسیاری دارد. حسینی درباره اهمیت برآورد می گوید: «هيچ استراتژيستي نميتواند بدون در نظرگرفتن دشمن و توانايي ها و حركت هاي احتمالي او استراتژي منطقي و كارآمدي را طراحي كند؛ واين لحاظ كردن دشمن كه به برآورد تهديد معروف است نه فقط در مرحله طراحي و آغاز اجراي استراتژي لازم است، بلكه در سراسر جريان آن نيز بايد حاكم باشد. ... استراتژي اساساً به معني برآورد و مقايسه مداوم همه هدف ها و همه منابع است.» (حسینی،1376ص:80 )
تعاریف مختلفی درباره اصطلاح برآورد در ادبیات امنیتی آمده است: افتخاری برآورد را مجموعه اقداماتی می داند كه «يک بازيگر در مواجهه با تهد يد، طراحی و به اجرا می گذارد. اين فعالیت ها عبارتند از: شناسايی تهديد، تحلیل تهديد، سنجش تهديد، طراحی الگوی مناسب برای مواجهه با تهديد؛ اجرای سیاست های ناشی از مرحله چهارم، و كنترل پیامدها»( افتخاری، 1390 :95) اما به نظر می رسد سه گام آخر، یعنی طراحی، اجرا و کنترل را نباید بخشی از فرآیند برآورد قلمداد کرد. اودر جای دیگر برآورد كردن را فرآيندی می داند که طی آن ابعاد مختلف يک پديده مورد گمانه زنی قرار گرفته تا از اين طريق تصويری كلان از آن نزد بازيگر حاصل آيد. با اين تعريف برآورد، بخشی از يک فعالیت كلان تر به نام سنجش هست، چراكه در سنجش ابعاد و مولفه های برآورد شده، موضوع اندازه گیری واقع می شود.( افتخاری1390 :91) رفعتی برآورد را فرآيندی تعریف می کند كه «يک بازيگر قبل از مواجهه با خطر و تهديد پیش بینی، طراحی و در مواقع ضروری به مورد اجرا می گذارد تا از آسیب ها و خسارات ناشی از آن محفوظ و مصون بماند.» رفعتی 1396: 123)
برآیند سخن این که برآورد در ادبیات امنیتی اصطلاحی آشنا و دارای اهمیت ویژه است. برآورد مشتمل بر گردآوری و تحلیل منظم و مستمر اطلاعات به منظور پیش بینی و یافتن بهترین راه کار است.
بر اساس آموزه های نظامی برآورد از وظایف اصلی همه ارکان ستاد از جمله اطلاعات، برای کمک به تصمیم گیری فرمانده به شمار می آید. برآورد اطلاعاتی در میان سایر برآوردها از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ چون بیانگر وضعیت منطقه عملیات و تجزیه و تحلیل تاثیر این عوامل بر خودی و دشمن و آشکار کننده وضعیت دشمن و راهکارهای احتمالی او، و از همه مهم تر، دست مایه اصلی طرح ریزی عملیات و سایر ارکان است. بنا بر این برآورداطلاعاتی، مهم ترین سندی است که اطلاعات منتشر می کند. برآورد اطلاعاتی، یک تلاش اطلاعاتی است؛ که توسط افسران اطلاعاتی ستاد، با بهره گیری از همه سوابق موجود در اطلاعات یگان و ستاد بالا دستی و سایر یگان ها و سازمان های همکار، استفاده مطلوب از منابع انسانی (پنهان، آشکار و رسمی) و منابع فنی و همین طور استفاده از نقشه ها، عکس های هوایی و تصاویرماهواره ای و از همه مهم تر بازدید میدانی و در تعامل با سایر افسران ستاد، تهیه می گردد.
دومین عامل بروز بحران ها ضعف در برآورد است. بدین معنا که سازمان نتواند مجموعه عوامل موثر در بحران را شناسایی، توان آن را به درستی محاسبه و قابلیت سازمان برای مواجهه با آن را ارزیابی کرده و پیش بینی واقع بینانه ای داشته باشد. ناتوانی در برآورد در یک یا چند زمینه زیرا پدیدار می گردد.
ضعف در شناسایی تهدیدها و آسیب پذیری ها
تهدید شناسی به دلیل ارتباط با مفاهیم مهمی چون بقا و ارزش های اساسی از اهمیت بسیاری برخوردار است. در یک نگاه کلان، این پژوهش ها را می توان در دو شاخه ی «شناختی» و «کاربردی» دسته بندی نمود. در شاخه ی شناختی پژوهش های تهدید شناسی، مبانی اندیشه ای تهدید، مفهوم تهدید، سازمان معنایی تهدید و سرانجام ویژگی های تهدید و تمایز و مناسبات آن با مفاهیم مشابه و یا نزدیک به تهدید بررسی می شود. شاخه ی کاربردی پژوهش های تهدیدشناسی، دربرگیرنده ی سازوکارهایی برای شناسایی، تعیین، تبیین، تحلیل، ارزیابی و سرانجام برآورد تهدید است. بنابر این هر گاه سخن از ضعف در شناسای تهدیدها به میان می آید دو مساله مورد توجه است. نخست ناکارآمدی در شناخت موضوع تهدید، مانند: تروریسم و دوم کاستی در تشخیص مصداق آن، مانند: داعش.
کلمه ی تهدید، مصدرِ عربی و مترادف با ابتزار و خطر است؛ و در زبان فارسی، فرهنگ عمید آن را «ترساندن؛ بیم دادن؛ و بیم عقوبت دادن» معنا کرده است. معادل انگلیسی تهدید Threat و به معنای بیان نیت خصمانه علیه کسی، برای انجام دادن یا ندادن کاری است. فرهنگ آکسفورد تهدید را این گونه تعریف می کند: «امکان به وحشت انداختن، ترساندن یا ایجاد فاجعه برای یک فرد یا جامعه، آسیب زدن به کسی یا چیزی ، نتایج ناخوشایند به بار آوردن» (oxford.2005:246)
مفهوم تهدید که در ادبیات امنیتی کاربرد بیش تری دارد؛ با معنای واژگانی آن بسیار نزدیک است. با این حال در تعریف آن به عنوان یک "اصطلاح" اجماع وجود ندارد؛ و اختلاف دیدگاه ها نیزکم نیست. زیرا «تهدیدات امنیتی علی رغم اهمیت بسیار آن، بیش تر به صورت کاربردی و مصداقی مورد استفاده قرار گرفته است؛ تا جایی که در متون راهبردی کشورها همواره تهدیداتِ آن ها از ناحیه ی موضوع یا مساله ی مورد نظر اعلام گردیده است؛ برای مثال تروریسم یا سلاح های کشتار جمعی به عنوان تهدید معرفی شده اند؛ اما در خصوص این که چه منطقی در پشت این انتخاب ها نهفته است؟ و اصولا چگونه می توان میان یک پدیده یا وضعیت تهدیدگر و غیرتهدیدگر تمایز قائل شد؟ کم تر صحبت به میان آمده است.» (عبدالله خانی، 1386.ص:14)
حسینی می گوید: «تهديد اساسا بيش از آن كه موضوع شناخت باشد؛ موضوع تعريف و بازتعريف است. به بيان ديگر ميتوان از پديده اي واحد كه تهديد پنداشته مي شود تعاريف و برداشت هاي مختلف و گاه متضادي را به تصوير كشيد.» (حسيني،1385، ص 92.) و درجای دیگر می نویسد: «تهديد هر عنصر يا وضعيتي است كه موجوديت و ارزش هاي اساسي را به خطربيندازد.» ( حسيني 1376،ص5)
احمدوند بر آنست که: هر عنصر یا وضعیتی که موجودیت؛ منافع یا ارزش های حیاتی ما را به خطر اندازد، تهدید محسوب می گردد.(احمدوند، 1390پرده نگار کارگاه آموزشی کتاب مدیریت استراتژیک )
عبدالله خانی نظر کارل روپر را این گونه بیان می کند: « روپر هرگونه نشانه، حادثه یا شرایطی که توان ایجاد خسارت و ضرر علیه یک دارائی را داشته باشد، تهدید تلقی میکند. این تعریف، تهدید را بر اساس اهداف مرجع که در اینجا دارایی هاي کلیدي است مشخص می نماید.» ( عبدالله خانی، 1386ص23 عبدالله خانی،
برآیند سخن این که: با وجود تعریف های بسیار گوناگونی که درباره ی تهدید وجود دارد؛ به نظر می رسد؛ بیش تر اندیشمندان پذیرفته اند که تهدید: عامل معین دارد؛ خارج از کنترل بازیگر است؛ رفتارش از نظر بازیگر نامطلوب است؛ و ارزش های اساسی را آماج قرار می دهد.
با وجود این پیچیدگی ها، شناخت تهدید یکی از چالش های همیشگی سازمان ها و دولت هاست. چه بسا تهدید انگاری ناروا و توهم آمیزی که بسترساز شکل گیری تهدیدهای واقعی گردیده است. از این رو گفته می شود نخستین ضعفی که در برآورد می تواند روی دهد این است که سامانه در تعریف تهدید دچار ناکارآمدی گردد؛ و تهدیدی را که واقعیت دارد نادیده انگارد و یا بالعکس.
آسیب پذیری ها روی دیگر سکه تهدید و زمینه ساز تحقق آن و بروز بحران ها هستند. ناتوانی در شناخت آسیب پذیری ها می تواند به اندازه ضعف در شناخت تهدیدها خطرساز باشد. «آسيب پذيري به موقعيت و شرايطي اطلاق مي گردد كه يك هويت فردي و يا جمعي را مستعد خسارت، تخريب و شكست نمايد.» (حسينی،1385.ص:91) در زبان انگليسي واژهي "vulnerability" معادل كلمه آسيب پذيري است؛ كه كاربرد نظامي آن به معناي در معرض تلفات بودن است. به نظر ميرسد آسيب پذيري از جنس قابليت واستعداد باشد. چرا كه در عبارت فارسيِ آن از پسوند «پذيري» و در عبارت انگليسي آن از پسوند "ability" استفاده شده است؛ ولي داراي بار منفي است. باري بوزان برآنست كه برخلاف تهديدات كه شناخت آن ها مشكل است؛ آسيبپذيري ها نسبتا مشخص هستند. (بوزان، 1378،ص.138) با این وجود غفلت از آن ها زمینه ساز تحقق تهدیدها و پدیدآمدن شرایط بحرانی است.
محاسبه غلط درباره توان تهدیدها و آسیب پذیری ها
با فرض شناخت درست تهدیدها و آسیب پذیری ها مساله دیگری که می تواند موجب برآورد ناصحیح و در نتیجه بروز بحران شود، محاسبه نادرست در باره آنهاست. از این رو پاسخ صحیح و دقیق به سوالات زیر بسیار مهم است:
- تهدید در چه سطحی، با چه شدتی و به چه شکلی ممکن است ظهور پیدا نماید؟
- احتمال تحقق تهدید چقدر است و چقدر از آن فاصله داریم؟
- تهدید کننده کیست؟ انگیزه اش چیست؟ و چقدر توانایی اعمال تهدید را دارد؟
- آماج تهدید چیست و چقدر آسیب پذیر است؟
سوگیری، منابع اطلاعاتی نامعتبر، اطلاعات ناقص و یا ضعیف و تحلیل غلط می تواند موجب انحراف در محاسبه درست و دقیق تهدیدها و آسیب پذیری ها و خوش بینی مفرط و در نتیجه غافل گیری و یا بدبینی مفرط و در نتیجه انفعال در برابر بحران گردد. تنها یک برآورد واقع بینانه می تواند سازمان را در موضعی مناسب در برابر یک بحران احتمالی قرار دهد.
محاسبه غلط درباره قابلیت سازمان برای پاسخ گویی به تهدیدها و آسیب پذیری ها.
مساله بعدی محاسبه غلط درباره قابلیت سازمان برای پاسخ گویی به تهدیدها و آسیب پذیری هاست. انگیزه زیادی وجود دارد برای این که توان سازمان بیش از آنچه هست نمایش داده شود. بیش تر مدیران از گزارش های مثبت استقبال می کنند؛ و از گزارش کاستی های سازمان ناخرسند می شوند. این روحیه کارکنان را تشویق می کند که در گزارش های خود بر نقاط مثبت تمرکز و درباره آنها بزرگ نمایی کنند؛ و از گزارش کمبودها و مشکلات طفره بروند. در چنین فضایی تصور می شود که سازمان قابلیت لازم مقابله با هر تهدیدی را دارد؛ درحالی که چنین نیست. این گمراهی یکی از زمینه های شکل گیری و بروز بحران ها برای سازمان است.
ضعف در آمادگی
آمادگی نداشتن علت دیگری برای شکل گیری و بروز بحران در سازمان هاست. ممکن است سازمان به خوبی تهدیدها و آسیب پذیری هایش را شناسایی کرده باشد و برآورد درستی نیز از آنها و قابلیت سازمان برای روبرو شدن با آنها به عمل آورده باشد؛ ولی آمادگی کافی برای مواجهه با بحران نداشته باشد. در این صورت نیز زمینه برای به وجود آمدن بحران ها فراهم است. ضعف در آمادگی ابعاد مختلفی دارد که مهم ترین آنها عبارتند از:
- نداشتن ساختار مدیریتی متناسب برای شرایط ویژه بحران، که ساختارهای بروکراتیک موجود پاسخ گوی آن نیستند.
- نداشتن برنامه مناسب برای پیشگیری و یا مقابله با بحران که خود به نوعی استقبال از بحران قلمداد می شود.
- تامین نشدن منابع مورد نیاز برای ایجاد و حفظ آمادگی هایی که سازمان را برای پیشگیری از بحران و یا پاسخ گویی بدان مجهز می کند.
- و سرانجام سهل انگاری در اجرای آنچه برای یک مواجهه موفق در برابر بحران پیش بینی شده است. از قبیل تعطیل کردن تمرین ها و یا نمایشی برگزار کردن آنها.
تصمیم و رفتار اشتباه
بسیاری از بحران ها محصول تصمیم ها و یا اقدامات نادرست است. «تجزيه و تحلیل حوادث، اغلب اشتباهاتی را نشان می دهد که انسان نتوانسته است از آنها جلو گیری کند؛ يا آنها را وخیم تر، و موجبات حادثه های بدتر را فراهم کرده است. (علمايی، 1387،206) ری 1999 اساسا بحران را رويدادی می داند که با اشتباهات و استدلال غلط سازمان، بروز و ظهور می یابد.(قاضی) وقتی همه تمهیدات برای جلوگیری از بحران به عمل آمده، دغدغه دخالت گریزناپذیر کارکنان، به ویژه مدیران که به صورت تصمیم یا عمل بروز می کند، همچنان وجود دارد. تصمیم و یا رفتاری که می تواند درست در نقطه ای که تصور می کنیم از بحران فاصله زیادی داریم، به ناگاه آغازگر یک بحران باشد. مانند زمانی که یک مامور پلیس بین دو گزینه شلیک کردن یا نکردن، گزینه غلط را انتخاب می کند.