تسلسل رویدادهای بحرانی در کشور، بررسی های پسارویدادی، و نتایج متفاوتی که حاصل؛ ولی هیچ یک مانع رویداد بعدی نمی شود؛ این باور را تقویت می کند، که علل ریشه ای تری نیز وجود دارد. فرض نگارنده اینست، که یکی از این علل، نگرش نادرست به هدف و مفهوم مدیریت بحران است.
صرف نظر از دلالت های گفتاری، دلالت های رفتاری بیانگر این واقعیت است که: هدف ما از مدیریت بحران "گذر سریع تر، از شرایط نااطمینانی" است. با این نگاه، مدیریت بحران یک رویکرد مکمل برای مدیریت جاری به حساب می آید. در حالی که منظومۀ کامل اهداف مدیریت بحران، عبارتست از:
- هدف اصلی: این که بحرانی روی ندهد.
- هدف فرعی: اگر روی داد، با حداقل خسارت از آن عبور نماییم.
- هدف تبعی: فرصت جویی هوشمندانه از هر بحران.
با این نگاه، مدیریت بحران رویکردی موازی با مدیریت جاری خواهد بود؛ و مفهومی عمیق و گسترده دارد؛که در چهار لایه قابل تبیین است:
- لایه ادراکی زیر بنایی ترین لایه در مدیریت بحران، و بیانگر ریشه داشتن مدیریت بحران در فرهنگ جامعه یا فرهنگ سازمانی است؛ و در مرتبه نخست ناظر بر پذیرش بحران به عنوان پدیده ای اجتناب ناپذیر است. دوم این باور که هیچ بحرانی بدون نشانه های پیشینی نیست؛ و سوم این که هر بحرانی قابل مدیریت کردن است. ماهیت ذهنی و بین الاذهانی این لایه، بهره گیری از رویکردهای دانشی و ترویجی را مورد تاکید قرار می دهد.
- لایه نهادی متمرکز بر ساختار، سازمان و سازوکارهای مدیریت بحران است. لایه نهادی با ترکیب اجزا و هماهنگی کارکردها، تضمین میکند که همه ی تیمها در راستای هدف مشترک به طور کارا و هماهنگ عمل کنند. علاوه بر ساختار، نرم افزارهای لازم برای مدیریت بحران که دربرگیرنده ی مدارک یا سامانه هایی است که وظایف، روشها و روابط بین اجزا را تبیین و تسهیل می کند، جنبه ی دیگری از لایه ی نهادی است.
- لایه فرآیندی معطوف به مراحل متوالی مدیریت بحران است؛ و براساس اهداف پیشگفته ی مدیریت بحران، و شرح تفصیلی فعالیت ها (سناریوسازی، رصد، هشدار، آمادگی، مانور، آرایش، مهار، بازیابی، یادگیری و بهبود)، اهمیت و گستردگی فعالیت های مدیریت بحران، در سه مرحله ی پیش از بحران 60%، حین بحران10% و پس از بحران30%، خواهد بود.
- لایه تعاملیِ مدیریت بحران با نگریستن به تمامی ذینفعان، به صورت یک کل متعامل، و بهره گیری حداکثری از فنآوری اطلاعات و ارتباطات، برآنست تا با شبکه سازی، رابطه های اثربخشِ بین آنها را به اوج برساند. ارتباطاتی که در یک تقسیم بندی کلان، به ارتباطات داخلی و خارجی تقسیم میشود. ارتباطات داخلی، شامل روابط بین اجزای سازمان است؛ و ارتباطات خارجی دربرگیرنده ی ارتباط با سازمان های همکار، جامعه و حتی بازیگرانی است که در صحنه بحران معارض شناخته می شوند.
خاستگاه تمامی مکاتب امنیتی مطرح در دنیای امروز کشورهای غربی هستند. از زمانی که رآلیست ها در بستر مطالعات استراتژیک، امنیت را در چارچوب علوم نظامی بررسی و آن را با تهدید خارجی تعریف کردند؛ و آنارشی بین المللی را اجتناب ناپذیر و چاره را در خود اتکایی نظامی دانستند؛ و پس از آن لیبرال ها در چارچوب مطالعات روابط بین الملل، ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را بر امنیت افزودند؛ و صلح جهانی را بین لیبرال دمکراسی ها میسر و لازمه امنیت را علاوه بر رفع تهدید، مستلزم آسایش و رضایت مندی قلمداد کردند؛ و سپس مکتب کپنهاک، در حوزه مستقل تری مطالعات امنیتی را دنبال کرد؛ و تهدید را امری بینا ذهنی برشمرد؛ و با تاکید بر بعد اجتماعی و سطح منطقه ای امنیت، رویکرد امنیتی سازی را مطرح کرد؛ در واقع، آنها همگی داستان تطور مساله امنیت در غرب را روایت نمودند. داستانی که بر تاریخ نیمکره ی شمالی، از جنگ های سی ساله، تا معاهده ی وستفالیا، و آنگاه جنگ های جهانی اول و دوم و سپس دوران جنگ سرد و تا به امروز، منطبق و با روند مسائل امنیتی در سایر کشورها به کلی بیگانه بود. تلاش آنها برای پوشاندن این لباس بر تن کشورهای جنوب، آن قدر بی مناسبت بود؛ که خودشان پی برده و با بر شمردن تفاوت های کشورهای جهان سوم با غرب، مکتب امنیتی جهان سوم را مطرح نمودند. در واقع، مکتب امنیتی جهان سوم، پاسخی به ضرورت بومی گرایی در حوزه مطالعات امنیتی است؛ ولی جنبه تراژدی آن این است که باز هم از سوی غربی ها عرضه می شود؛ و در نتیجه غیر بومی است؛ و تجویزی واحد برای کشورهای کاملا متفاوتی است؛ که وجه مشترک شان توسعه نیافتگی است.