پیشفرضها باورها یا گزارههایی هستند که پذیرفته میشوند؛ و مبنای استدلالهای بعدی قرار میگیرند. مانند گزارهی: «دولتها همواره به دنبال بقای خود هستند.» بسیاری از تحلیلها بدون پیشفرضها نمیتوانند شکل بگیرند. پیشفرضها چارچوب تفسیر دادهها را تعیین میکنند؛ و میتوانند نتیجه را تحت تأثیر قرار دهند. بنابر این پیشفرضها می توانند سازنده یا مخرب باشند.
پیشفرضهای سازنده ، دارای سه ویژگی کلیدی هستند. شفافیت، که از طریق افراز صریح و تبیین مبانی پذیرش هر پیشفرض محقق میشود؛ و اساس اعتماد به تحلیل را شکل میدهد. همسویی با شواهد و دادههای معتبر، که امکان آزمونپذیری فرضیات و بهروزرسانی تحلیل را فراهم کرده و صحت آن را ارتقاء میبخشد. علاوه بر این، پیشفرضهای روشن با کاهش پیچیدگیهای غیرضروری، زمینه را برای طراحی سنجیدهتر و تصمیمگیری منسجمتر هموار میکنند. در مقابل، پیشفرضهای مخرب یا ناکارآمد، واجد ویژگیهای معکوس و آسیبزایی هستند. عدم شفافیت که در پنهاننگهداشتن مفروضات رخ مینماید؛ به نتیجهگیریهای جانبدارانه و تعمیمهای غیرواقعی میانجامد. ناسازگاری با شواهد تجربی، خطاهای استدلالی را تشدید میکند و در نهایت ارزشگذاریهای جهتدار که متأثر از منافع گروهی خاصی است، به تحلیلهای مغرضانه و ارائه راهحلهای محدود و ناکارآمد منجر میشود.
خاستگاه تمامی مکاتب امنیتی مطرح در دنیای امروز کشورهای غربی هستند. از زمانی که رآلیست ها در بستر مطالعات استراتژیک، امنیت را در چارچوب علوم نظامی بررسی و آن را با تهدید خارجی تعریف کردند؛ و آنارشی بین المللی را اجتناب ناپذیر و چاره را در خود اتکایی نظامی دانستند؛ و پس از آن لیبرال ها در چارچوب مطالعات روابط بین الملل، ابعاد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را بر امنیت افزودند؛ و صلح جهانی را بین لیبرال دمکراسی ها میسر و لازمه امنیت را علاوه بر رفع تهدید، مستلزم آسایش و رضایت مندی قلمداد کردند؛ و سپس مکتب کپنهاک، در حوزه مستقل تری مطالعات امنیتی را دنبال کرد؛ و تهدید را امری بینا ذهنی برشمرد؛ و با تاکید بر بعد اجتماعی و سطح منطقه ای امنیت، رویکرد امنیتی سازی را مطرح کرد؛ در واقع، آنها همگی داستان تطور مساله امنیت در غرب را روایت نمودند. داستانی که بر تاریخ نیمکره ی شمالی، از جنگ های سی ساله، تا معاهده ی وستفالیا، و آنگاه جنگ های جهانی اول و دوم و سپس دوران جنگ سرد و تا به امروز، منطبق و با روند مسائل امنیتی در سایر کشورها به کلی بیگانه بود. تلاش آنها برای پوشاندن این لباس بر تن کشورهای جنوب، آن قدر بی مناسبت بود؛ که خودشان پی برده و با بر شمردن تفاوت های کشورهای جهان سوم با غرب، مکتب امنیتی جهان سوم را مطرح نمودند. در واقع، مکتب امنیتی جهان سوم، پاسخی به ضرورت بومی گرایی در حوزه مطالعات امنیتی است؛ ولی جنبه تراژدی آن این است که باز هم از سوی غربی ها عرضه می شود؛ و در نتیجه غیر بومی است؛ و تجویزی واحد برای کشورهای کاملا متفاوتی است؛ که وجه مشترک شان توسعه نیافتگی است.